گاهی اوقات، وقتی به نتایج زندگی افرادی نگاه میکنیم که از دیدِ ما، ویژگیهای مورد نیاز برای داشتن نتایجی تا این حدّ عالی را ندارند، مثلاً
با وجود چهره و ظاهر معمولی، چرا اینقدر محبوباند و اینقدر آدمهای ارزشمند خواهان ارتباط با آنها هستند؛
با وجود نداشتن تحصیلات یا مهارتهای حرفهای خاص، چرا تا این حدّ در زندگی پیشرفت داشتهاند؛
با وجودِ حضور اینهمه افراد عالیتر و تواناتر از آنها در تیم کاری، چرا آنها هستند که ترفیع شغلی میگیرند و مورد توجه کارفرما واقع میشوند؛
با وجود اینهمه آدمهای بهتر با ظاهر زیباتر و موقعیت اجتماعی بهتر در خانواده یا فامیل، چرا این فرد توانسته چنین ازدواج موفقی داشته باشد:
و …
سپس از خود میپرسیم:
من که از هر نظر (استعداد، ظاهر، تحصیلات، رزومه شغلی، موقعیت اجتماعی خانواده و …) از این فرد بهترم. پس:
پس چرا حتی نیمی از موفقیتی که این فرد دارد را ندارم؟
چرا با اینهمه تلاش برای ترفیع شغلی، کارفرمایم حتی ذره ای از توانایی هایم را ندید؟!
چرا نتوانستم با فردی که دوستش دارم، ارتباط برقرار کنم؟
و هزاران چرای دیگر…
اینجاست که «نقش عزت نفس در تفاوت نتایج» آنقدر واضح خودش را نشان میدهد- به گونهای- که اگر تمام عوامل موفقیت را در یک کفه ترازو و فقط عاملی با عنوان «عزت نفس» را در کفهی دیگر قرار دهیم، کفهی عزت نفس، با اختلاف بسیار، سنگینتر است.
اهدافی که قدم به قدم با تحققشان، شخصیتات را تغییر و آدمی دیگری از تو میسازد که، مدارها با شخصیت کنونیات فاصله دارد.
آموزشها و آگاهیهای این دوره- که فقط بر اصل و دوری از عوامل حاشیهای متمرکز شده و به جرأت میگویم که در هیچ کتابی نیامدهاند و با این حدّ از وضوح، سادگی و اجرایی بیان نشدهاند، تجاربی است که در روندِ ساختن عزت نفس خودم و تلاش برای درک قوانین زندگی به آن رسیدهام. یعنی این آگاهیها و راهکارها، اول از همه در زندگی خودم اجرا شده و به ثمر نشسته است.
مهم ترین مأموریت دوره، ایجاد «توانایی کنترل ذهن» به وسیلهی ساختن عزتنفس است.
آنچه میتواند یک انساسن را در مسیر رشد متوقف و به عقب باز گرداند، نه تضادها و مسائل غیر مترقبهای است که بر سر راهش قرار میگیرد، بلکه ناتوانی او در کنترل ذهنش در چنین لحظاتی است:
لحظاتی که نمیتوانیم خطایمان را ببخشیم و در احساس گناه میمانیم؛
لحظاتی که نمیتوانیم با برداشتن کانون توجهمان از مشکل، راه حل را ببینیم؛
لحظاتی که دچار بیماریای میشویم که فقط حاصل ماندن در احساس بد بوده و نه نقصی همیشگی در بدنمان؛
لحظاتی که شرک میورزیم و فکر میکنیم قدرتی در تغییر اوضاع نداریم و قدرت خلق تجارب زندگیمان را به اقتصاد، دلار، تصمیمات سیاسی دولتها، کارفرماها، والدین و… واگذار میکنیم و مثل برگی در باد سکّان را به دست نجواهای ذهنمان میسپریم:
این همان نقطهای است که سکّان را به دست ذهنت میسپری. آنقوت ذهن چنان دلایلی منطقی برای جبران ناپذیر بودن یا غیر قابل حل بودن آن شکستها، بیماری و مسائل پیش رو ارائه میدهد و چنان مجالی برای تاخت و تاز باورهای محدودکنندهات فراهم میسازد که تسلیم شرایط ناخواسته بشوی و بپذیری که:
حتماً به صلاحت نیست یا خدا برای تو موفقیت را نمیخواهد
حتماً زندگی در آسایش و راحتی، در سرنوشتت نیست؛
حتماً به اندازه کافی با هوش و با استعداد نیستی؛
حتماً به اندازه کافی دوست داشتنی و محبوب نیستی؛
حتماً موقعیت و شرایط تو از اساس با آدمهایی موفقی که میشناسی، فرق دارد؛
آنوقت باورت میشود که به اندازه کافی لایق نیستی که شرایط و کیفیتی مشابه با زندگی آن آدمهای موفق را بخواهی. این نقطه ورود به مدار شکست های پی درپی در تمام جنبههای زندگی است و تا آنجا ادامه مییابد که:
میان خودت و یک رابطه توام با عشق و مودت؛
میان خودت و زندگی در خانهای با امکانات عالی و مجلل؛
میان خودت و تجربهی خواستهای که تا این حد عاشق تجربهاش هستی؛
میان خودت و زندگی در کشوری آزاد و آباد؛
میان خودت و مسافرت برای دیدن زیباییهای جهانی که برای تجربهی ما آفریده شده؛
عزت نفس، همان سنگر بان تا دندان مسلحی است که، همیشه محافظ تو دربرابر نجواهای فلج کننده ذهنت است.
برای همین است که تفاوت زندگی تو در تمام جنبهها، «با عزت نفس» و «بدون عزت نفس»، تفاوتی به اندازهی زمین تا آسمان دارد…
.:9 جلسه از بروزرسانی دوره قرار گرفت:.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.