گاهی اوقات، وقتی به نتایج زندگی افرادی نگاه میکنیم که از دیدِ ما، ویژگیهای مورد نیاز برای داشتن نتایجی تا این حدّ عالی را ندارند، مثلاً
با وجود چهره و ظاهر معمولی، چرا اینقدر محبوباند و اینقدر آدمهای ارزشمند خواهان ارتباط با آنها هستند؛
با وجود نداشتن تحصیلات یا مهارتهای حرفهای خاص، چرا تا این حدّ در زندگی پیشرفت داشتهاند؛
با وجودِ حضور اینهمه افراد عالیتر و تواناتر از آنها در تیم کاری، چرا آنها هستند که ترفیع شغلی میگیرند و مورد توجه کارفرما واقع میشوند؛
با وجود اینهمه آدمهای بهتر با ظاهر زیباتر و موقعیت اجتماعی بهتر در خانواده یا فامیل، چرا این فرد توانسته چنین ازدواج موفقی داشته باشد:
و …
خیلی از «معادلات ذهنیمان درباره تعریف عوامل موفقیت» به هم میخورد و هرچه فکر میکنیم، نمیتوانیم دلیل اصلی موفقیتهای این افراد را درک کنیم.
سپس از خود میپرسیم:
من که از هر نظر (استعداد، ظاهر، تحصیلات، رزومه شغلی، موقعیت اجتماعی خانواده و …) از این فرد بهترم. پس:
پس چرا حتی نیمی از موفقیتی که این فرد دارد را ندارم؟
چرا با اینهمه تلاش برای ترفیع شغلی، کارفرمایم حتی ذره ای از توانایی هایم را ندید؟!
چرا نتوانستم با فردی که دوستش دارم، ارتباط برقرار کنم؟
و هزاران چرای دیگر…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.